داستان ترکمنچای؛ اینجا پایان شکست ایران از روسیه بود

چای

به گزارش patc، در پست آرش رئیسی نژاد آمده است:

اینجا ترکمنچای در میانه جاده تبریز- زنجان است؛ جایی در دامنه جنوبی کوه‌های بزقوش که ۱۹۶ سال پیش شاهد مذاکرات ایران قجر و روسیه تزاری بود؛ مذاکراتی که به عهدنامه ترکمنچای انجامید. اینجا پایان شکست ایران از روسیه بود؛ اما به نقطه آغازی در سرنوشت کشور تبدیل شد.

۱۴ سال پیش از این، ایران ولایات قره‌باغ، گنجه، شکی، شروان، قوبا، دربند، بادکوبه (باکو)، داغستان، گرجستان شرقی (کاختی و کارتلی)، گرجستان غربی (آبخاز، سامگرلو، گوریا و ایمرتی) و شمال تالش را طی عهدنامه گلستان به روسیه تزاری واگذار کرده بود. سایه جنگ اما هنوز بر سپهر کشور آشکار بود.

مرزها مشخص نبود؛ قشون روس مرتب به گوگچه و قبان دست‌اندازی می‌کرد؛ در دربار الهیارخان آصف الدوله و عبدالله خان امین الدوله حامی جنگ بودند. علما به رهبری سید محمد مجاهد فریاد «وا اسلاما» سر دادند چه نشسته‌اید که مسلمانان زیر دست کفارند. پس فتوای وجوب جهاد صادر شد. معرکه‌ای درگرفت!

در کشور هنوز ندای خردی به گوش می‌رسید. قائم مقام که می‌دانست روس چشم به اراضی شمال ارس دارد، از سیاست پدرش که صلح خصمانه بود پیروی می‌کرد و در سلطانیه به فتحعلی شاه هشدار داد: «عقل حکم می‌کند آنکه ۶ کرور عایدی و مالیات سالانه دارد با آنکه ۶۰۰ کرور مالیات سالانه دارد درنیاویزد»

جیره خواران ریاکار اما شماتتش کردند که به شهنشاه جسارت کرده. فردای آن حکم تکفیرش در تبریز را پخش کرده، به خانه‌اش هجوم آورده و آن را تخریب نمودند. سرانجامِ یگانه فردی که روندهای ژئوپلیتیکی زمانه را تا حدودی می‌شناخت تبعید به خراسان بود. این واپسین ضربه بر جنازه خِرَد سیاسی بود!

پس کار به جنگ کشیده شد؛ جنگ با امپراتوری بزرگی که ترکان عثمانی را به اشارتی خُرد کرده و یک دهه پیش از آن فرانسه ناپلئون را شکست داده و ارتشش در پاریس رژه پیروزی رفته بود. انتقام و احساسات مذهبی اما بر خرد چیره گشته بود. غافل از آنکه ژئوپلیتیک بر اسبِ چموشِ احساسات افسار می‌زند!

ارتش ایران از غافلگیری روس سود جسته، پیروزی‌های نخستین بدست آورده و بیشتر شهرهای از دست رفته را از یوغ بیگانه آزاد کرد. اما علیرغم دلاوری‌های شاهزاده عباس میرزا و سردارانش، حسین خان قزوینی (سردار ایروان) و اسماعیل خان دامغانی، در برابر ارتش مدرن روس در جنگ گنجه شکست سخت خورد.

جنگ با روس دگربار تنهایی در بزنگاه کشور را نشان داد. پیش از این، فرانسه در عهدنامه فینکنشتاین وعده یاری داده بود و اندکی بعد، بریتانیا در عهدنامه مجمل و عهدنامه مفصل قول کمک داده بود. همگی اما حرف بود و ایران تنها ماند. خیانت متعصبین تندرو نیز در این خاکِ خائن‌پرور عیان بود!

چون ایوان پاسکوویچ به تبریز تاخت، میر فتاح که خود از فتوادهندگان پرشور جهاد بود، به پیشوازش برآمده و بر رئوس منابر، زبان به دعای دوام امپراطور روس برگشوده و مقلدینش انبارهای آذوقه زرادخانه را تحویل روسها دادند. بعدها به پاس خدماتش شهروند روس و چندی رئیس علمای مسلمان قفقاز گشت!

پاسکوویچ تهدید کرد چنانچه تا ۵ روز صلح نشود عازم تهران می‌شود. شاه قائم مقام را از خراسان خواسته، دلجویی کرده و به آذربایجان روانه نمود. وزیر با کیاست توانست ارتش روس را به آن سوی ارس بازگرداند. از معدود مواقعی بود که دیپلماسی توانست از پیامدهای ننگین شکستِ میدان اندکی بکاهد!

در عهدنامه‌ای به خط قائم‌مقام که بیش از ۳۰ بار از نام «ایران» نام برده شده بود، دربار مجبور به دست شستن از خانات ایروان و نخجوان و بخشی از شمال تالشان گشت. بدین ترتیب، همه سرزمین‌های ایرانی شمال ارس به روسیه تزاری واگذاشته شد. افزون بر این، ۲۰ میلیون روبل غرامت به کشور تحمیل گشت!

شدتِ خفت در ازدست‌دادن ۱۷ شهر قفقاز اما بحدی بود که بر ارکان نظام قجر لرزه آورد. «شکست» در جنگ پیش‌درآمد «بحران» شد؛ بحرانی که مشروعیت نظام را به «پرسش» کشید؛ پرسشی که «پاسخ» را در قوی شدن دید. از آنجا که شکست در حوزه نظامی بود، نمود پاسخ نیز تنها در پیشرفت نظامی دیده شد؛ تاکنون ریشه تکاپو برای قوی شدن را در سردرد ژئوپلیتیک برآمده از ترکمنچای ببینید! انقلاب مشروطه فرزند ترکمنچای بود و رخدادهای پس از آن، از پهلوی تا انقلاب اسلامی و اکنون، نیز! پریروز، سالروز عهدنامه ترکمنچای بود؛ ترکمنچای اما تا به امروز، هر روز، بر جان و جهان ایرانیان سایه فکنده!

۳۱۱۳۱۱

دکمه بازگشت به بالا