در دسامبر 2024، در جغرافیای سیاسی خاورمیانه رویدادی رخ داد که واقعیت سیاسی و جغرافیایی منطقه را بهطور اساسی تغییر داد. گروه “تحریر الشام”، که سالها در منطقهای از سوریه تحت حمایت ترکیه فعالیت میکرد، توانست ظرف مدت کوتاهی حکومت بشار اسد را سرنگون کرده و توجه جهانیان را به خود جلب کند.
به همین مناسبت سیدرضا سجادینژاد، سردبیر دینآنلاین، در تاریخ هشتم دی ماه ۱۴۰۳ در گفتوگویی با دکتر محمد مسجدجامعی در موسسه مرام، به بررسی این موضوع پرداختند.
آقای دکتر، این موضوع ابعاد مختلف و تأثیرات عمیقی دارد. لطفاً مقدمهای درباره این رویداد و دلایل وقوع آن بیان کنید.
این مسئله بسیار پیچیده و چندبُعدی است. اگر بخواهیم آن را بررسی کنیم، باید به دلایل وقوع، کیفیت وقوع، و پیامدهای آن برای سوریه و کشورهای همسایه و منطقه و حتی روابط بینالملل بپردازیم. این حادثه بسیار متفاوت از آن چیزی است که برای مثال در سودان شاهد هستیم. علیرغم خشونتهای جاری در سودان، تأثیر آن بر کشورهای همسایه یا عرصه بینالملل به اندازه تأثیرات بحران سوریه نیست. وضعیت سوریه در سالهای اخیر، بهویژه از اواسط دهه گذشته، بسیار ناپایدار بود. این ناپایداری در ابعاد مختلف، بهویژه در حوزه معیشتی، مشهود بود. بنابراین، وقوع چنین حادثهای عجیب نیست؛ شاید پرسش درستتر این باشد که چرا این حادثه زودتر رخ نداد.
میتوانید توضیحی درباره پراکندگی مذهبی و قومی در سوریه ارائه دهید؟
سوریه بخشی از شام قدیم است، منطقهای که تا پیش از فتوحات اسلامی تحت سلطه امپراتوری روم شرقی و قبل از آن تحت سلطه امپراتوری رم، قرار داشت. این منطقه از دیرباز تمدنخیز بوده و اقوام و گروههای مختلفی در آن زندگی کردهاند. در دوره کوتاهی نیز تحت سلطه هخامنشیان و نیز ساسانیان بود. پس از ورود اعراب، نخستین امپراتوری اسلامی آنگونه که مستشرقین و بعضا برخی از اعراب میگویند، در سوریه شکل گرفت. سیاستهای امویان با عباسیان، که مرکز خلافتشان بغداد بود، تفاوتهای بسیاری داشت. منطقه شام، شامل سوریه، اردن، لبنان و فلسطین (که اسرائیل نیز بخشی از آن است)، با توجه به تاریخ پرفرازونشیب خود و سیاستهای امویان، بهویژه معاویه، از نظر مذهبی و دینی با سایر مناطق تفاوتهایی داشته و دارد.
آیا این یکپارچگی تاریخی تا امروز قابل پیگیری است؟
خیر، یکپارچگی تاریخی در این منطقه وجود ندارد. برخلاف ایران که همواره تحت حاکمیت اقوام ایرانی بوده، در شام، حاکمان اغلب از اقوام غیرمحلی بودهاند. پس از استقلال سوریه در دوره معاصر است که سوریها قدرت را به دست گرفتند. اگرچه تنها برای یکبار امپراتور رم در اواخر قرن سوم میلادی یک فرد سوری به نام «فیلیپ عرب» بود.
پراکندگی مذهبی و قومی سوریه امروز چگونه با این پیشینه تاریخی مرتبط است؟
اقلیتهای سوریه را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: گروههایی با پیشینه قبل از اسلام، مانند مسیحیان که بسیار متنوع هستند، و گروههایی که پس از اسلام شکل گرفتهاند، مانند اهل سنت، علویها، دروزیها و شیعیان اثناعشری. مسیحیان سوریه به کلیساهای مختلف تعلق دارند و این تنوع مذهبی در دورههای مختلف تاریخی، از جمله تحت تأثیر مبلغان مسیحی از قرون ۱۸ و ۱۹ به بعد، بیشتر شده است.
درباره نقش اقوام مختلف، بهویژه کردها، چه نظری دارید؟
سوریه تنها میزبان کردها نیست؛ این کشور مانند سایر مناطق خاورمیانه، محل زندگی گروههای قومی متعددی است. کردها یکی از اقوام بزرگ حاضر در سوریه هستند. برای نمونه تعداد ارمنیها در این کشور قابل توجه است.
نقش حزب بعث و حکومت اقلیت علوی بر اکثریت اهل سنت را چگونه ارزیابی میکنید؟
حزب بعث در بستر تاریخی خاصی شکل گرفت. این حزب، که توسط میشل عفلق و صلاحالدین بیطار (هر دو مسیحی) تأسیس شد، ایدئولوژیای مبتنی بر قومیت عربی، وحدت عربی و نوعی سوسیالیسم را ترویج میکرد. این ایدئولوژی در دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی جاذبه زیادی پیدا کرد و در نهایت به قدرت رسید و یکی از ترقیخواهترین احزاب در آن دوره تاریخی بهشمار میآمد. حتی موسس «اخوان المسلمین» در سوریه عالمی است به نام مصطفی السباعی، که کتاب «الاشتراکیة الاسلام» را نوشت.
چرا شرایط امروز سوریه با گذشته متفاوت است؟
جهان تغییر کرده و شرایط منطقه خاورمیانه نیز با شدت بیشتری دگرگون شده است. تحولات سیاسی و اجتماعی در این منطقه بسیار سریعتر از سایر نقاط جهان رخ میدهد. این تغییر درونی و اجتماعی است و عمیقا تحت تأثیر فضای مجازی است. دولتهای این منطقه برای حفظ موقعیت خود میکوشند خود را با تحولات از درون برآمده، هماهنگ کنند. نمونه خوب آن عربستانِ سلمان و بنسلمان است. شدت و سرعت تحولات اجتماعی و فرهنگی این منطقه دلایل زیادی دارد. یکی از مهمترینها نفوذ فراوان فرهنگ سنتی است. این نفوذ جذب سریع آنچه را در فضای مجازی وجود دارد، تشدید و تقویت میکند. این همه نوعی بیثباتی سیاسی را بهدنبال میآورد.
تأثیر اعتقادات مذهبی منطقه شام، بهویژه علاقه به معاویه و امویان، در تحولات کنونی چگونه است؟
منطقه شام از همان ابتدا تحت تأثیر سیاستهای معاویه و امویان قرار داشت و این تأثیر همچنان ادامه دارد. معاویه و خاندان اموی در این منطقه احترام ویژهای دارند و این علاقه در دوره معاصر نیز با ظهور ناسیونالیسم عربی دوباره برجسته و تقویت شده است. این ناسیونالیسم عمدتا متکی برتاریخ امویها است. این نقطه از تاریخ برای طرفدارانش آن مقدار مهم بود که رییسجمهور اسبق عراق، عبدالسلام عارف، که بهشدت گرایش ناسیونالیستی داشت هم بدان افتخار میکرد. حال آنکه پیوسته عراقیها و سوریها رقابت داشتند.
آیا سیاستهای امویان در شام با سایر مناطق متفاوت بود؟
بله، سیاستهای امویان در شام بسیار ملایمتر از سایر مناطق بود. این رفتار باعث شد که خاطرهای مثبت از امویان در شام باقی بماند، برخلاف شرق اسلامی، از ایران گرفته تا شبهجزیرةالعرب و یمن و شمال افریقا، که سیاستهای امویان در این مناطق تبعیضآمیز و به شدت ظالمانه بود. نمونهاش زیاد، ابنزیاد و حجاج هستند.
در پی سقوط حکومت بشار اسد و جلب توجهات جهانی به گروه “تحریر الشام”، مسئله ترکیه به یکی از موضوعات مورد بحث در میان روزنامهنگاران ایرانی تبدیل شد. برخی این تحولات را در امتداد سیاستهای امپراتوری عثمانی تعبیر کرده و به نقل قولهایی استناد کردند که نشاندهنده توسعهطلبی ترکیه در قالب این تحولات بود. با توجه به توضیحاتی که شما ارائه دادید، به نظر میرسد این مسئله ابعاد متفاوتی دارد. سوال من این است که وضعیت فعلی سوریه، از دوره معاصر یعنی زمان حزب بعث تا به امروز، با پراکندگی مذهبی خاصی که دارد، چقدر ریشه در مسائل تاریخی دارد؟
سوریه کشوری است با لایههای تاریخی عمیق و نیز اثرگذار. برخلاف کشورهایی مانند سودان، رواندا، بروندی، یا حتی بولیوی و نیکاراگوئه که ممکن است ناآرامیهایی را تجربه کرده باشند، ناآرامی در سوریه متفاوت است. یکی از مسائل مهم در سوریه که در ایران کمتر درک میشود و ویژگی خاص برخی کشورهای عربی است، مسئله “طائفی بودن” است.
طائفی بودن به معنای ترکیب مذهب یا دین خاص، با یک قومیت مشخص است. این ترکیب، هم در رفتار طائفه اثرگذار است و هم در تلقی جامعه از آنها. در سوریه این موضوع بسیار قوی است، چنانکه در عراق نیز شاهد آن بودیم. حتی در بحرین نیز چنین وضعیتی وجود داشت.
در سوریه اکثریت جمعیت اهل سنت هستند که بیشتر شافعی یا حنفیاند. یکی از اقلیتهای بزرگ نیز علویها هستند. درک وضعیت علویها و سایر اقلیتها بدون توجه به چهار قرن سیطره عثمانی و سیاستهای آنان در این منطقه، ممکن نیست. سیاست عثمانیها به حاشیه راندن گروههای غیرخودی، بهویژه علویها، بود. این سیاست علویها را به مناطق کوهستانی و صعبالعبور سوق داد، جایی که بتوانند امنیت خود را حفظ کنند. آنان «جامعه بسته» خاص خود را تشکیل دادند و مکانیسمهای تحولی در جامعه بسته کاملا متفاوت است با جامعه غیر بسته، خصوصا بهلحاظ فکری و اعتقادی و رفتاری که بحث مفصلی است.
به نظر میرسد سیاستهای عثمانیها در قبال علویها و سایر گروهها تأثیرات عمیقی داشته است. آیا این سیاستها به شکلگیری نگرش منفی جامعه نسبت به علویها کمک کرد؟
بله، دقیقاً. سیاستهای عثمانی، که اغلب با حمایت توده مردم اهل سنت همراه بود، نگرش عمومی را علیه علویها شکل داد. در قلمرو عثمانی، به دلیل مشروعیتی که برای خلیفه قائل بودند، سخن خلیفه تلقی به قبول میشد. این امر باعث شد توده اهل سنت در منطقه شام، بهویژه در سوریه، بهطور طبیعی نسبت به علویها بدبین شوند.
در دوران جدید، با ظهور ناسیونالیسم عربی و ایدئولوژی حزب بعث، شعارهایی مطرح شد و کوشیدند دین را از صحنه اجتماعی حذف کنند و همه را شهروند برابر معرفی میکردند. این شعارها تا حدی مؤثر بودند، اما در دهه ۸۰ میلادی، تعارض شدیدی میان علویها و اهل سنت، بهویژه اخوانالمسلمین سوریه، شکل گرفت. این تعارض با اقدامات خشونتآمیز دو طرف همراه شد.
به نظر میرسد این تعارضات در دورههای مختلف شدت و ضعف داشته است. آیا همیشه علویها در تقابل با سایر گروهها بودهاند؟
نه، اینگونه نبوده است. در دهههای ۴۰، ۵۰ و ۶۰ میلادی، تعارضات چندانی وجود نداشت. تعارض زمانی رخ میدهد که انگیزههایی برای تحریک طرفین وجود داشته باشد. در دوران عثمانی این تعارض وجود داشت، اما در دوران جدید، به دلیل افکار ناسیونالیستی، کمرنگتر شد. در دهه ۸۰ میلادی، این تعارضات به دلایلی، دوباره اوج گرفت و کشورهای همسایه خصوصا اردن و عراق نیز در این میان نقش داشتند. آنها تعداد زیادی سلاح در اختیار کسانی که مسلحانه قیام کرده بودند، قرار دادند. قیامکنندگان جوانانی بودند با گرایش اسلامی و اخوانی. این اقدامات وضعیت را عمیقا و سریعا امنیتی ساخت. در نهایت به قیام شهر حما منجر شد که بهشدت سرکوب گردید و تعداد فراوانی کشته شدند. پس از این جریان هیچگاه شکاف بین مردم و حاکمیت التیام نیافت.
علویهای سوریه چه تفاوتی با علویهای ترکیه دارند؟ به نظر میرسد شناخت عمومی نسبت به علویها، بهویژه در ایران، دقیق نیست.
تفاوت اصلی علویهای سوریه و ترکیه در قومیت آنهاست. علویهای سوریه عرب هستند، در حالی که علویهای ترکیه، ترکاند. در ایران، به دلیل ذهنیت دینی غالب، همه مسائل از منظر دین دیده میشود. تصور میکنند صرف دین تحولات را ایجاد میکند و عملا عوامل دیگر را که بعضا بسیار مهم هستند، نادیده میانگارند.
برخی تصور میکنند که اخوانالمسلمین بخشی از تحریر الشام است و تغییرات در رهبری این گروه، مانند تغییر ظاهر رهبر آن، احمد الشرع، به این موضوع مرتبط است. نظر شما چیست؟
این تصور اشتباه است. احمد الشرع امروز با احمد الشرع ۲۰۱۵ یا ۲۰۱۱ متفاوت است. جنبشهای اسلامی برانداز و تکفیری نیز در دهه اخیر تحولات بسیاری را تجربه کردهاند. این تحولات نهتنها در میان این گروهها، بلکه در افکار عمومی و دیانت مردم منطقه نیز رخ داده است. چنانکه اشاره شد، فضای مجازی نیز در این تغییرات تأثیر بسزایی داشته است.
تغییراتی که شما به آن اشاره کردید، مانند کروات زدن رهبر تحریر الشام، برخی را به این نتیجه رسانده که این گروه دیگر به مقاومت در برابر اسرائیل تمایلی ندارد. آیا این برداشت درست است؟
این مسئله ارتباطی به کروات زدن ندارد. سوریه امروز در حال انتقال است و مردم آن، بهویژه از نظر معیشتی، تحت فشار شدیدی هستند. اولویت کنونی مردم سوریه مقاومت یا مسائل سیاسی نیست، بلکه مسائل معیشتی و امنیت و یکپارچگی کشور است.
مضافا اینکه کروات را باید در چارچوب موقعیت کنونی دید. دبیرکل حزب «عدالت و توسعه» مغرب، آقای بنکیران را شخصا میشناسم و مدتی هم بعد از سعدالدین عثمانی نخستوزیر این کشور بود. او بهواقع فرد قابل احترامی است و اطلاعات اسلامی خوبی هم دارد و در جریان شهادت نصرالله تسلیت گفت که در داخل کشورش مورد انتقاد قرار گرفت. ایشان تا قبل از نخستوزیری عموما جلابه مغربی میپوشید و نه کت و شلوار. اما از این پس کروات زد و هنوز هم در بسیاری از موارد از آن استفاده میکند. متن جامعه تغییر کرده و خود او هم به عنوانی مدرنتر شده است. این جریان یک واقعیت است. بسیاری از شخصیتهای رسمی و اسلامی عراقی هم پس از سقوط صدام چنین کردند، حال آنکه قبلا چنین نبودند.
اعتراض مسیحیان سوریه به آتش زدن درخت کریسمس و حضور گسترده آنها در خیابانها نشاندهنده چیست؟ آیا مسائل هویتی نیز در این اعتراضات نقش دارند؟
اعتراض مسیحیان بهدلیل ترس از تکرار اتفاقات مشابه در عراق یا رفتار داعش است. آنها احساس میکنند اگر اکنون اعتراض نکنند، ممکن است در آینده کلیساها و اماکن مقدسشان منفجر شود.
آیا نگرانیهایی مشابه در اردن وجود دارد؟
خیر، ساختارهای اجتماعی و ساختار قدرت در اردن با سوریه کاملاً متفاوت است. اردن یک نظام پادشاهی دارد که تعامل نسبتا نزدیکی با مردم خود دارد و این موضوع باعث ثبات نسبی آن شده است. مخصوصا که پادشاه مخصوصا که پادشاه از شرفا است. اردن پیوسته بخشی از جهان عرب محافظهکار بوده و عملا نقش فراوانی در تثبیت موقعیت رژیمهای محافظهکار داشته است، دقیقا بهعکس سوریه. مضافا که سوریه به دلایل عمدتا طائفی، حتی از جانب رژیمهای ترقیخواه هم چندان پذیرفته شده نبود. سوریه در دهههای اخیر دچار نوعی انزوای سیاسی حتی بین اعراب بود.
در جلسه دیگری به مسائل مرتبط با تعامل ترکیه و سوریه و موضوع کردها خواهیم پرداخت. از شما بسیار متشکرم.
من هم متشکرم.