۹ روز تا ۲ انتخابات مهم مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری باقیمانده و طبیعتا مهمترین مسأله همه کنشگران این عرصه در بازه زمانی پیش رو، مشارکت است.
به گزارش patc، محسن پیرهادی در سرمقاله رسالت نوشت:
یک. ۹ روز تا دو انتخابات مهم مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری باقیمانده و طبیعتا مهمترین مسئله همه کنشگران این عرصه در بازه زمانی پیشرو، مشارکت است. مشارکت قوی و مؤثر، از یک جهت تهدیدهای بسیاری را خنثی میکند و از طرف دیگر، علاوه بر اینکه وسیلهای اقتدارساز و رافع خطر است، نفس حضور درصد بالایی از مردم در انتخابات در یک نظام مردمسالار، هدف است.
دو. در سالهای اخیر، تا سخن از مشارکت میشود، همه نگاهها به سمت جریانهای سیاسی میرود و مشارکت یا عدم مشارکت، سیاسی تفسیر میشود. این در حالی است که مشارکت در شرایط فعلی، بیش از آنکه پدیدهای سیاسی باشد، مسئلهای اجتماعی است.
سه. گزاره بند قبل احتیاج به استدلال و اثبات دارد و نیازمند بیان نمونههاست. پیمایشهای مختلف نشان میدهد که از میان واجدان شرایط رأی در ادوار مختلف، حدودا ۲۰ درصد آرا متوجه جریان مشهور به اصولگرا و ۲۰ درصد اصلاحطلب است.۶۰ درصد باقیمانده آرا معمولا ناشی از سلایق شخصی، فضای غالب و عمدتا غیرسیاسی است. دلیل غیرسیاسی بودن این اکثریت هم آن است که در سال ۸۰ به آقای خاتمی و در سال ۸۴ به آقای احمدینژاد مایل میشود، درحالیکه این دو شخصیت از منظر سیاسی کاملا نامتجانساند.
چهار. انتخاباتی پرشور و با مشارکت بالا تلقی میشود که عمده عناصر غیرجریانی و غیرسیاسی پای صندوق بیایند. درست است که ایجاد دوقطبی میان دو جریان ۲۰ درصدی جامعه ایران، میتواند محرک ۶۰ درصد غیرسیاسی باشد -مشابه آنچه در سال ۸۸ رخ داد و
۸۵ درصد واجدان، رأی دادند- اما ایجاد دوقطبی تنها راه تقویت مشارکت نیست. باید به سراغ بخشهای غیرسیاسیتر جامعه هم رفت. این یعنی امروز، حتی اگر کاندیداهای حداکثری جریان اصلاحطلب تأیید شوند یا خودشان حاضر باشند در میدان حضور یابند، احتمالا باز هم توان تکاندادن بدنه حامیان خود و سمپاتها را نخواهند داشت.
پنج. احتمالا شما هم در اطرافیان خود چنین افرادی را دیدهاید؛ اگر در گذشته برخی از شدت معترضبودن، سیاسیبودن یا عدم پذیرش فضای حاکم، پای میدان انتخابات نمیآمدند، امروز افرادی از طبقات متوسط یا محروم ممکن است نخواهند پای صندوق بیایند. حتی ممکن است این افراد، از وفاداران کامل به انقلاب اسلامی و مثلا عضوی از بسیج هم بوده باشند. باید برای بالا بردن مشارکت در همه طیفهای جامعه تلاش کرد، اما تلاش برای طیف اشارهشده ضروریتر است.
شش. پس از انحلال شورای شهر اول تهران با نظر وزارت کشور دولت آقای خاتمی، مردم تهران از این نهاد بسیار ناراضی بودند و پایینترین نرخ مشارکت در تمام ادوار با حدود ۱۳ درصد ثبت شد. اما با کارآمد شدن این شورا در دورههای بعد و کاهش اختلافات بیمورد، این نهاد در میان مردم جایگاه پیدا کرد و درصد مشارکت در انتخابات ادوار بعدی آن چندین برابر شد. این یعنی عموم مردم (همان اکثریت غیرسیاسی مردم) به همان میزان که با فرد یا جریانی عقد اخوت ندارند و با مشاهده عملکرد ضعیف ناراضی میشوند، بههمان میزان با مشاهده خدمت زود راضی میشوند و پای کار میآیند.
هفت. تکلیف چیست؟ در همین یک هفته باقیمانده تا پایان مهلت تبلیغات انتخابات، هر یک از ما که به ضرورت حضور مردم در میدان واقف است، باید با مردم عادی کوچه و بازار سخن بگوید و این کار را از اطرافیان خود شروع کند. اگر هر یک از ما، چند نفر از اطرافیان خود اعم از دوست، همسایه، همکار یا … را به مشارکت در انتخابات دعوت کنیم، فضای کشور تغییر اساسی خواهد کرد. مردم، یکایکشان حق دارند. علاقهمندان به آرمانهای اساسی این کشور یعنی استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت باید این فداکاری را داشته باشند که حتی اگر بدانند فردی در صورت قانعشدن به حضور، علیه خودشان رأی خواهد داد، این کار را انجام دهند. دعوت مردم به حضور ممکن است خیلی هم راحت نباشد. باید پای حرف مردم نشست، غرور خود را شکست، انتقادات و درد دلها را شنید و حق را به مردم داد. گاهی برخی کلمات را آنقدر گفته و شنیدهایم که در معنای دقیقشان کمتر تدقیق کردهایم. مردمسالاری یعنی مردم، سالارند.
انتهای پیام